بررسی فصل 3 ویچر جلد 1: خداحافظی تهاجمی با هنری کاویل در فصلی پر از هیجان و قتل
فصل 2 عنوان را دید جادوگر نقش او را بهعنوان یک پدر پیر، با تکیه بر آموزههای مربیاش، Vesemir، بپذیرید. در پایان فصل، گرالت تبدیل به یک خرس بابا شد و فهمید که نمیتواند به کسی برای محافظت از سیری، بهویژه عاشقان و جادوگران غیر وابسته به جین، اعتماد کند. فصل 3 این مضامین را با دوز سالمی از تفرقه، خیانت و جنگ ادامه میدهد، اما خانواده کوچک ما سه نفره به شعار هرگز گمشده و همیشه یافت شده خود وفادار میمانند – حتی وقتی پورتالها یک خدا میداند کجا را منتقل میکنند.
بیشتر شخصیتهای اصلی این قاره در طول فصل 3 Witcher آشکار میشوند و ما با مکانهای مختلف جدید و آشنا روبرو خواهیم شد. آرتوزا و ردانیا پس از سه فصل، مکانهای فرسودهای هستند، اما ما همچنین میتوانیم شلوغی و شلوغی گورس ولن را ببینیم، منطقهای در شمال که به نظر میرسد نزدیک به ماهاکام است، یک مکان باستانی الفها به نام Shaerrawedd – همه چیز او را دنبال میکند. در حالی که سیری از کسانی که او را شکار می کنند پناه می برد.
شاهزاده رادووید، اکنون برادر پادشاه ویزمیر بر خلاف پسرش – تغییری هم در کتاب ها و هم بازی ها – تمام وزن خود را در شمال پرتاب می کند، و فیلیپا ایلهارت و دایکسترا در ردانیا به هیچ وجه در تلاش نیستند. بزرگترین نیرو در برابر نیلفگارد. در همین حال، کایرا متز قابل توجه در آرتوزا، با استرگوبور و ویلگفورتز تا جنایات ساختگی علیه اخوان در پسزمینه، وارد بازی شده است. در Nilfgaard، Emyhr var Emreis بسیار موجودتر و تهدیدکنندهتر است، فرانچسکا همچنان مسئول الفها است، اگرچه همه چیز با Scoia’tael کمی پیچیدهتر میشود و Ciri درست در وسط قرار دارد.
دوست عزیز
درسهای جنگی توله شیر سینترا با کائر مورهن قطعا نتیجه داده است، زیرا او به راحتی با طیف وسیعی از هیولاهای جدید مانند Aeschna ترسناک – و در یک قایق نه کمتر – و به همان اندازه ترسناک Jackapace میجنگد، اما درسهای او در مورد جادو چیز دیگری است. داستان. در حالی که به نظر می رسد هر جناح اصلی در قاره علیه او توطئه می کنند، به نظر می رسد ین و گرالت فکر می کنند این ایده خوبی است که Ciri را برای آموزش بیشتر به آرتوزا ببرند. البته چیزی که فراموش می شود این است که ین، شرور نیلفگاردی، Cahir را آزاد کرد و تا حد زیادی مسئول این است که پادشاهی های شمالی در هرج و مرج مطلق در حال حاضر هستند، و اینکه اخوان دقیقاً مایل به پس گرفتن آنها نیست. ناگفته نماند که Vilgefortz و Stregobor نقشه های مشکوک خود را دارند.
آنیا چالوترا دوباره نقش خود را در نقش ینفر فون ونگربرگ بازی می کند و بار دیگر شخصیت او دستخوش دگرگونی دیگری می شود: به مادر شدن. او برای بازگرداندن اعتماد بین گرالت و سیری، مهربانی و مهربانی غیرمعمولی را نسبت به هر دوی آنها نشان میدهد و مجموعهای از نامههای “دوست عزیز” به گرالت مینویسد که برای کسانی که The Witcher 3 را بازی کردهاند به یاد خواهند آورد.
فریا آلن یک بار دیگر نقش فوقالعادهای را انجام میدهد که نقش سیری را مملو از اضطراب و شورش نوجوانان میکند. او زن جوانی است که از خودش و توانایی هایش مطمئن نیست و آلن ترس و ناامیدی سیری را در سطحی دلخراش به تصویر می کشد. اگرچه من از نوادگان لارا دورن نیستم، اما زمانی یک دختر نوجوان بودم و از این که انتظارات بزرگترهایم را برآورده نکردم و میخواستم مسیر خود را انتخاب کنم – یا به قول The Witcher – سرنوشتم را انتخاب کنم، احساس عصبانیت شدیدی داشتم. او همچنین با وجود همه هرج و مرج واقعی اطرافش، به خصوص زمانی که او و جاسکیر با هم وقت می گذرانند، طنز زیادی دارد. طنز فراوانی در سرتاسر وجود دارد، مانند گراهام مک تاویش در نقش دایکسترا، که به گرالت یک «خراب لعنتی» ویرانگر میدهد.
هرج و مرج حاکم است
برای بینندگانی که با کتابها آشنا نیستند، جلد 1 مشخص نیست که شخصیت شرور واقعاً کیست. البته، این جهان Witcher است که ما در مورد آن صحبت می کنیم. بنابراین بیشتر به این بستگی دارد که شرور فعلی کیست تا اینکه یک دشمن فراگیر وجود دارد. به عنوان مثال، استرگوبور و وسواس او برای پاک کردن و آزمایش کردن با تازهکاران نیمه جن، قطعاً او را به یک شرور تبدیل میکند. Emhyr و تلاش بی امان او برای حکومت بر قاره و فرانچسکا با نفرت عمیقش از انسان ها – قطعاً دو شرور. راینس و جادوی آتش ممنوعه اش – می دانید، در فصل 3 همه احمق هستند. هنوز هویت ناشناخته رئیس جادوگر گریزان رینس وجود دارد، و نویسندگان تمام تلاش خود را کرده اند تا شما را روی پای خود در جاده قرار دهند تا بفهمید که او در هر مرحله کیست.
جلد اول جدول زمانی دومین رمان آندری ساپکوفسکی، عصر تحقیر را با دقتی معقول دنبال میکند و کل موضوع «رادوید برادر پادشاه است» و چند جزئیات جزئی دیگر را نادیده میگیرد. در این مرحله از داستان، سیری هنوز نمیپذیرد که او کیست – فرزند قدرتمند الدربلود، در صورتی که نشنیده باشید – و او در حال مبارزه برای کنترل جادوی آشوب است. چیزی که او دارد رویاهایی است که در گذشته او را به دردسر انداخته است. او یک پیام رسان ردانی را می بیند و بلافاصله می بیند که او با یک تیر به گردنش شلیک می شود و تقریباً موقعیت او و ین را در حالی که تلاش می کند به او هشدار دهد از بین می برد. در اینجا، ین سیری اشتباهات گذشته خود را اعتراف می کند، او را به جایی می برد که قبلاً خانه اش بود، و گذشته پیچیده خود را به بخشش فاش می کند. این در مورد این ایده است که یک اشتباه کوچک می تواند عواقب فاجعه باری داشته باشد و سیری باید قبل از اقدام فکر کند: نجات یک نفر – مثلاً پیام رسان – می تواند در عوض منجر به کشته شدن افراد زیادی شود.
ین و سیری در گورس ولن توقف میکنند و در آنجا، سیری یک زینت کوچک دارد که ین جذابیت مکان را به آن میدهد. سیری پس از مبارزه با یک هیولا دیگر – و در نهایت دوباره توجه را به خود جلب کرد – زمانی که به او گفته شد این کار را نکند – از این زینت برای یافتن ین استفاده می کند. با این حال، ساحره های دیگر این جادو را کشف می کنند و در مورد آن غوغا می کنند، و به سیری اولین نگاهی به کینه آرتوزا و جادوگران می دهد. و از دور زدن با جادوگران بد بو و بد دهان متنفر بود. همه اینها چیزهای بسیار سنگینی است که باید بار کودک را بر دوش بکشد و به طور قابل درک، سیری تصمیم می گیرد از آنجا خارج شود و آرتوزا در جستجوی گرالت فرار کند. در اینجا ما دوباره شکار وحشی را می بینیم که او Ciri را لمس می کند. تایید وجود آنها به عنوان ارواح ساده بیش از یک دست کم گرفتن است.
جاسوس
تا کنون جالبترین داستان سهگانه مورد علاقه من است: فیلیپا، دایکسترا و رادووید. شاه ویزیمیر، طبق معمول، کمی شبیه یک احمق رفتار می کند و تصمیم می گیرد تا دیکسترا را به عنوان رئیس جاسوسی خود برکنار کند و مرکز رادوید را در قلب اطلاعات ردانی قرار دهد. خلاص شدن از شر دایکسترا کمی شبیه باز کردن یک قوطی ماهی تن در مقابل گربه است و بعد از آن انتظار دارید که هنگام بالا رفتن از پاهای شما برای رسیدن به غذا، با صدای بلند فریاد نزند: این کار را نکنید، این یک اشتباه تازه کار است. فیلیپا و دایکسترا نوعی رابطه قدرت بازی BDSM دارند – او بیش از یک بار به شوخی می گوید که او کمی درد را دوست دارد و یک صحنه کتک زدن وجود دارد که کمی به تخیل باقی می گذارد – و این به آنها کمک می کند بفهمند چه کسی در هر دسیسه چه کاری انجام می دهد. البته آنها هنوز در تلاشند تا سیری را به دست بیاورند و بفهمند که ویزمیر مخفیانه با چه کسی قرار میگیرد – چیزی که دایکسترا آن را بسیار آزاردهنده میبیند. در واقع آنقدر پریشان است که سر در جعبه هنگام شام پیدا می شود.
فیلیپا و دایکسترا مظهر فریب و حیله هستند، در حالی که رادووید نقش پلیبوی مست را به خوبی بازی می کند. اما رادوید احمق نیست. او به راحتی جاسکیر را طلسم میکند، اگرچه بارد ما در مورد تسلیم سیری به ردانیا تضاد درونی خود را دارد، زیرا این امنترین گزینه است زیرا ممکن است او فقط بخواهد یک شاهزاده خانم و ملکه باشد و نه روز قیامت؟ در قسمت آخر، تمام آن برنامه ریزی دقیق از همه طرف – ین، گرالت، رادووید، ردانیا، ویلگفورتز، ایسترد – در یک فلاش بک سریع که یادآور فصل اول است، آشکار می شود. پایان ناگهانی است و دایکسترا به گرالت پیام روشنی می دهد: باید طرفی را انتخاب می کردی.
فیلیپا نیز به عنوان خوش پوش ترین فرد در قاره سزاوار شناسایی ویژه است. او به عنوان یک چندشکل – یک تغییر شکل – به یک جغد تبدیل میشود و بینندههای شما او را در پسزمینه صحنههای مختلف میبینند. وقتی او به عنوان یک پرنده دعاگو استراق سمع نمی کند – یک حیوان مناسب، با توجه به اینکه او هیچ ابایی از رد کسانی که او را ناراضی می کنند ندارد – او زیباترین لباس های پردار را می پوشد، با سرهای مفصل و مدل موهایی که حتی از زیبایی زیبای معروف ینفر نیز فراتر می رود. شیک و برازنده، اگر از مسیر او عبور کنید، چشمان شما را در خواهد آورد. اهداف، صادقانه
شروع تازه
دنیای The Witcher با هیولاهای جدید ترسناک و وحشتناک و موجودات دست ساز تاریک و تاریک تر می شود و به نظر می رسد تهدید جنگ بسیار بیشتر است. در حالی که کمبود میدان جنگ وجود دارد، فصل 3 دارای درگیریهای فراوان و مرگهای فراوانی است که باعث شد فریاد بزنم. در A Fatality، کاویل یک بار دیگر تعهد خود را به نقش Geralt of Rivia با مبارزه واقعی شمشیر بوسه کوک نشان میدهد، و سر دشمنی را از بدنش جدا میکند که مانند او در حال شکستن کره است. قدرت جادوگر واقعاً چیزی است که باید تماشا کرد، و اتفاقات جادویی بسیار بیشتری در فصل سوم وجود دارد که تماشای آنها به طور همزمان شگفتانگیز و کاملاً وحشتناک است – به فیلم کری فکر کنید.
اجرای نهایی هنری کاویل در نقش گرالت مثل همیشه به زیبایی اجرا شده است، اما واضح است که این فصل در مورد تبدیل او از جادوگر تنها به پدری فداکار است. یعنی در جستجوی دختر گمشده اش به پدری غیرقابل توقف تبدیل می شود.
آ اطلاعات دقیق انتقال کاویل به همسورث برنامه ریزی شده است، و بخشی از این انتقال باید بر روی انتخاب یک طرف – طرف او، یعنی یافتن و محافظت از Ciri – تمرکز کند و هر کسی را که در سر راه او قرار می گیرد، محو کند. اشاره به The Lady of the Lake قبل از شروع اولین بازی Witcher است، جایی که ین و گرالت به شدت زخمی می شوند و توسط Ciri نجات می یابند و گرالت تمام خاطرات خود را از دست می دهد، که راه خوبی برای پرتاب همسورث است. من هنوز از این موضوع خوشحال نیستم، اما این بدان معناست که برای فصل بعدی که قرار است اواخر امسال فیلمبرداری آن آغاز شود، بسیار هیجان زده هستم. همه اینها برای این قاره به چه معناست: اتحادها باید ایجاد شوند، شکسته شوند و سپس مذاکره شوند، و همه چیز خیلی سریع پیش خواهد رفت. خوشبختانه، فصل 4 باید شاهد ورود یکی از Zoltan Chivay باشد و همه چیز جالب خواهد شد.